معنی از مراحل عرفان

لغت نامه دهخدا

عرفان

عرفان. [ع ُ] (اِخ) معلی بن عرفان. تبع تابعی است. (منتهی الارب).

عرفان. [ع ُ رُف ْ فا] (اِخ) نام کوهی است. (معجم البلدان). کوهی است. (منتهی الارب).

عرفان. [ع ِ] (اِخ) نام زنی سرودگوی که در این فن ید طولی داشت. (منتهی الارب). یکی از مغنیه ها و آوازه خوانهای عصر عباسی، و معاصر عریب المأمونیه بوده است. (از اعلام النساء از الاغانی).

عرفان. [ع ِ رِف ْ فا] (اِخ) گویند جایگاهی است به عینه. (از معجم البلدان).

عرفان. [ع ِ رِف ْ فا] (اِخ) نام صاحب آن راعی و چوپان که در حق صاحب خود چنین گفته است:
کفانی عرفان لکری و کفیته
کلوء النجوم و النعاس معانقه.
(از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

عرفان. [ع ِ] (ع مص) شناختن و دانستن بعد از نادانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شناختن. (زوزنی) (آنندراج) (غیاث اللغات). شناختن. بازشناختن. معرفت. (فرهنگ فارسی معین). شناخت. شناسائی. آگاهی. درایت. اطلاع: به مدد و معاونت اوکمر بستند و یکدیگر را بر عرفان قدرخانه قدیم و کرم عمیم او تحریض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 186).
- اهل عرفان، دانشمندان و حکما. (ناظم الاطباء):
هر مؤمن که ز اهل عرفان باشد
خورشید سپهر فضل واحسان باشد.
خاقانی.
- به عرفان بیرون بردن، عمداً تحمل کردن. دیده و دانسته چشم پوشی کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- عرفان بخشیدن، آموختن.
- عرفان در امری دادن، اعلام کردن.
|| شناختن و معرفت حق تعالی. (غیاث اللغات) (آنندراج). معرفت حق تعالی. (ناظم الاطباء). نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات اوست. و بالجمله راه و روشنی که اهل اﷲ برای شناسائی حق انتخاب کرده اند عرفان مینامند. عرفان و شناسائی حق به دو طریق میسر است یکی به طریق استدلال از اثر به مؤثر و از فعل به صفت و از صفات به ذات، و این مخصوص علماء است. دوم طریق تصفیه ٔ باطن و تخلیه ٔ سر از غیر و تخلیه ٔ روح، و آن طریق معرفت خاصه ٔ انبیاء و اولیا و عرفا است. و این معرفت کشفی و شهودی را غیر از مجذوب مطلق هیچ کس را میسر نیست مگر به سبب طاعت و عبادت قالبی و نفسی و قلبی و روحی و سری و خفی، و غرض از ایجاد عالم معرفت شهودی است. عرفا عقیده دارند برای رسیدن به حق و حقیقت بایستی مراحلی را طی کرد تا نفس بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهی حاصل کند. و تفاوت آنها با حکما این است که تنها گرد استدلال عقلی نمیگردند بلکه مبنای کار آنها بر شهود و کشف است. (از فرهنگ مصطلحات عرفاء از شرح گلشن راز):
اگر بشناختی خود را به تحقیق
هم از عرفان حق یابی تو توفیق.
ناصرخسرو.
شفای درد دلها گشت عرفان
ز عرفان روشن آمد جاودان جان.
ناصرخسرو.
مفصل صورت جسم است ومجمل صورت ذاتت
بهم این هر دو نفس آمد سزای حکمت و عرفان.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 358).
|| به مفهوم عام، وقوف به دقایق و رموز چیزی است. مقابل علم سطحی و قشری. مثلاً گویند فلان طبیب عارفی است، یعنی غور رس و موی شکاف است و بظواهر نپرداخته است یا فلان عارف سخن و سخندان عارفی است یعنی فقط به تقلید سطحی قانعنشده و دقایق سخن و سخندانی را فرا گرفته است. (از فرهنگ فارسی معین) و رجوع به جلوه های عرفان ایران ازآقای همائی، مجله ٔ رادیو شماره ٔ 44-16-17 شود. || به مفهوم خاص، یافتن حقایق اشیاء به طریق کشف و شهود. و به این جهت تصوف یکی از جلوه های عرفان است. توضیح اینکه در اصل تصوف یکی از شعب و جلوه های عرفان است. تصوف یک نحله و طریقه ٔ سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. اما عرفان یک مفهوم عام کلی تری است که شامل تصوف و سایر نحله ها نیز میشود. به عبارت دیگر نسبت مابین تصوف و عرفان به قول منطقیان، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که ممکن است شخص عارف باشد اما صوفی نباشد، چنانکه ممکن است به ظاهر داخل طریقه ٔ تصوف باشد، اما از عرفان بهری نبرده باشد. و گاهی دیده ایم کلمه ٔ عارف را درمعنی فاضلتر و عالی تر از لفظ درویش و صوفی استعمال کرده اند. در کتاب اسرارالتوحید آمده «خواجه امام مظفر فوقانی به شیخ ابوسعید گفت: آن بود که او گوید.» بعضی عرفان را جنبه ٔ علمی و ذهنی تصوف دانند و تصوف را جنبه ٔ عملی عرفان. (فرهنگ فارسی معین) و رجوع به جلوه های عرفان ایران، همایی، مجله ٔ رادیو شماره ٔ 44 -17- 16 شود. || به مفهوم اخص، تصوف. (فرهنگ فارسی معین). || درک کردن به یکی از حواس. (از ناظم الاطباء). دانستن چیزی را به وسیله ٔ حسی از حواس خمسه، و چنین شخصی را عارف و عریف و عروفهگویند. (از اقرب الموارد). || اقرار به گناه کردن. و از آن جمله است که گویند «ما أعرف لأحد یصرعنی »؛ یعنی اقرار نمی کنم بر کسی که مرا بزمین زند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عَرف. و رجوع به عَرف شود. || پاداش دادن. و از آن جمله است که گویند «أنا أعرف للمحسن والمسی ٔ». (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عَرف. و رجوع به عرف شود. || صبر و شکیبائی کردن بر کاری. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عَرف. عرفه. مَعرِفه.عرفان. رجوع به عرف و عرفان و عرفه و معرفه شود. || (اِمص) شرم و حیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). || بی حجابی. (آنندراج):
کی گمان میبرد دل کان شمع فانوس حجاب
چون ز عرفان دم زند صد دودمان برهم خورد.
محتشم کاشی (از آنندراج).

عرفان. [ع ِ رِف ْ فا] (ع مص) شناختن و دانستن بعد از نادانی. (از منتهی الارب). || درک کردن به یکی از حواس خمسه. || اقرار کردن به گناه. || پاداش دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عِرفان. معرفه. عرفه. رجوع به عِرفان شود.

عرفان. [ع ِ رِف ْ فا / ع ُ رُف ْ فا] (ع اِ) جندب کلان و بزرگ مانند ملخ. و آن جز در گیاه «رمث » و «عنظوان » یافت نشود. ویا کرمکی است که در رمل و شنهای «عالج » یا «دهناء» موجود میباشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).


مراحل

مراحل. [م َ ح ِ] (ع اِ) ج ِ مَرْحَله. (منتهی الارب). منازل. رجوع به مرحله شود: بغراخان در بعضی از آن مراحل جان تسلیم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 90). در طی آن مراحل و منازل به مضیقی رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 294).

نام های ایرانی

عرفان

دخترانه و پسرانه، یکی از مراحل سلوک، معرفت، شناخت خداوند

فرهنگ فارسی هوشیار

مراحل

(مرحله) سرای ها در افغانستان به جای این که بگویند ازین شهر تا آن شهر هفت منزل است می گویند هفت سرای است ستاد ها گامه ها اوامان (اسم) جمع مرحله منزلها مرحله ها: باراده رفتن بشیراز طی مراحل مینمودند.

معادل ابجد

از مراحل عرفان

688

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری